هم علم هم هنر

هم علم هم هنر

هم علم هم هنر

هم علم هم هنر

۱۰ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عید قربان

عید قربان بر همه ی شما مبارک 

شما می دانید چرا اسم این عید را عید قربان نام گذاری کردند ؟

برای این که امروزحضرت ابراهیم خواست حضرت اسمایل را به فرمان خدا قربانی کند اما وقتی خواست او را قربانی کندخدا گفت که این فقط یک امتحان بود و از بهشت یک گوسفند بزرگ به او داد و گفت : "آن را قربانی کن".

  • سارا مهرا
  • ۰
  • ۰

مواد لازم برای تهیه بستنی یخی میوه ای:

دو لیوان توت فرنگی 

یک لیوان سر خالی شکر

یک چهارم قاشق چای خوری وانیل

یک هشتم قاشق ای خوری نمک

  • سارا مهرا
  • ۰
  • ۰

ظلمات

ممنون آقای روحانی !!!

با پسر خاله هایم رفته بودیم خانه ی مادر بزرگمون و آنقدر بازی کردیم که از خستگی افتادیم پای تلوزیون یک هو برق رفت جا خوردیم. بعضی ها هم که اسمشان را نمیگویم ولی میشناسید از تاریکی ترسیده بودند! همه دست هم را گرفتیم و آومدیم بیرون. چراغ اضطراری و موبایل ها را روشن کردیم. ما بچه ها از فرصت استفاده کردیم ومشغول سایه بازی شدیم .

جاتون خالی خیلی خوش گذشت!!! laughlaughsmileysmiley

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • سارا مهرا
  • ۰
  • ۰

پسر فدا کار

موقع خواب بود یکی از بچه ها سراسیمه آمد تو چادر و گفت :"بچه ها امشب رزم شب داریم ، آماده بخوابید !" همه به هول و ولا افتادن و با پوتین و لباس کامل سر به بالین گذاشتند . فقط حسین از جریان خبر نداشت چون از ساعتی پیش به دست بوسیه هفت پادشاه رفته بود !

  • سارا مهرا
  • ۰
  • ۰

سفر در زمان

چند روز پیش با دوستام درباره ی سفردر زمان حرف میزدیم چون خیلی کنجکاو شدم با مامانم رفتیم تو اینترنت و راجبهش تحقیق کردیم .

  • سارا مهرا
  • ۰
  • ۰

نقاشی مهرا

  • سارا مهرا
  • ۱
  • ۰

ماشین زمان

بعدا درباره ی ماشین زمان و سفر در زمان براتون یک مطلب میگذارم

اگر از دست بدید نصف عمرتون برفناست!winkwinkwink

  • سارا مهرا
  • ۱
  • ۰

دژا وو

تاحالا براتون پیش اومده که یک صحنه ای رو ببینید و احساس  کنید اون رو قبلا هم دیده اید ؟

بعضی ها فکر می کنند وقتی که خواب بودند روحشون به آینده رفته و این صحنه رو دیده ، بعضی ها هم فکر میکنندبدون اینکه بفهمند ،سوار ماشین زمان شده اند و بار اول در اون ماشین این صحنه رو دیده اند!!!

میخوام دلیل علمیش رو بهتون بگم 

  • سارا مهرا
  • ۱
  • ۰

غایب بودم

چند  روزی نبودم چون به قول مامانم شیطنت امانم نمیداد!!!devil

اما دیگر انتظار به پایان رسید و من برگشتمwink

کتاب جدیدی که می خوانم رفاقت به سبک تانک است که براتون بعضی داستان هایش را می نویسم

  • سارا مهرا
  • ۰
  • ۰

داستان

مثل اینکه اولین بار بود پا به منطقه ی عملیاتی می گذاشت. ازآن آدم هایی بود که فکر می کرد مامور

شده است که انسان های گناهکار به خصوص عراقی های فریب خورده را به راه راست هدایت کرده و کلید بهشت را دستشان بدهد . شده بود مسئول تبلیغات گردان. دیگر از دستش ذله شده بودیم

  • سارا مهرا